نظام فرعونی هم مثل ولایت فقیه بسته بود
بنیصدر ضمن آنکه با شک و تردید در باره رفراندوم ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ و ۹۸٪ رای به جمهوری اسلامی سخن میگوید، اما معتقد است که انتخابات ریاست جمهوری آن سال، که منتهی به انتخاب او شد در حدی سالم بود که نسبت رای او با پیشبینیهای انجام شده اختلاف چندانی نداشته است.
بنیصدر در باره نحوه ایجاد تغییرات در «سیستم» بسته ایران گفت:
در سیستم، تغییر بی معنی است. سیستم مجموعهای است از عناصر که در یک ساختار با هم فعل و انفعال میکنند. و سیستم هم مولفههایی دارد که آنرا زنده نگه میدارد. در هر سیستم (بستهای) هم عنصری محوری وجود دارد که بقیه عناصر حول آن محور عمل میکنند. سیستم کنونی ایران، ولایت فقیه است که سیستمی بسته است و محورش هم ولایت فقیه است. هر تغییری و اصلاحی، معنایش این است که این محور، بهتر عمل کند. اگر این تغییر به این معنی باشد که خوب عمل نکند، میشود «افساد» که ضد اصلاح است.
سیستم مقاومت میکند، مانع میشود که تغییری در آن انجام شود، که آن عنصر محوری فعالیتش کمتر بشود یا اینکه خنثی شود. نمونه ایرانش را که میبینید، اما نمونههای دیگری هم از این سیستمهای بسته تاریخ به خود دیده است، از آن جهت که این رژیم خود را ولایت فقیه میخواند، در قرآن، فرعون [را میشود مثال زد] و نظام فرعونی، سیستم بسته است و حول محور فرعون است. از درون هم تغییری در جهت مخالف آن حاکمیت مطلق فرعون، ممکن نیست. این که موسی از بیرون میآید و «سیستم» را تغییر میدهد، تمام سیستم را.
در زمان ما هم دنیا چنین نمونههایی به خود دیده، مانند نازیسم در آلمان، فاشیسم در ایتالیا و استالینیسم در روسیه. اینها سیستمهای بسته بودند، عنصر محوری داشتند...
ادب مرد، به از دولت ۳۱ ساله و غیره
اما گذشته از همه این حرفها، دیدار بنیصدر یک نکته جذاب برایم داشت. در باره گذشته از او سوال کنید، پاسخ میدهد. در باره زمان حال نیز، اما لطفا از افرادی که در مجلس اول او را از قدرت به واسطه بازی ولی مطلقه فقیه از قدرت ساقط کردند، بپرسید که آیا کارشان در به نفع دموکراسی بود؟ بپرسید که بر فرض نمایندگانی چون دکتر محمدی گرگانی، یا یوسفی اشکوری چه برداشتی از آن فضا داشتند؟ بپرسید که نمایندگان جوان شیراز و اردکان که امروز طرفدار رفرم و جنبش هستند امروز چه میگویند؟
برای من تنها یک نکته اهمیت زیادی دارد، گرچه نمیشود در هر گفتگو به اندازه دو یک کتاب پرسید، و هدف ما هم چالش نبود. یک دیدار ساده و گپ و گفتی کوتاه.
با این همه آرزو میکنم همه کسانی که بعدها به خیمه اصلاحات وارد شدند، بگویند که چطور تحت تاثیر آیتالله خمینی و بازی هاشمی رفسنجانی بلایی سر دموکراسی آوردند که امروز چوبش را میخورند؟
همان افسر ارتش میگفت که نباید از همزمانی عزل بنیصدر و کشته شدن دکتر چمران در جبهه به راحتی گذشت. به نظرم برای شناخت علل انحراف جمهوری اسلامی از راهی که مدعی بود دارد میرود با همه حرف زد. از دل حرفها هزار و یک نکته بیرون میآید.
حرفهایی که برای نسل جوانتر معین میکند دنبال چه کسانی برود. کسانی که پاسخگو نیستند و فقط با چسباندن یک عکس آیتالله خمینی در جایی از خانه، خود را اهل مقابله به آیتالله خامنهای نشان میدهند، یا نه، کسانی که میخواهند پاسخگوی کارهای خود در ۳۱ سال گذشته باشند، بگویند کجاها را خطا رفتند، و چه دلایلی دارند برای آنکه باز نه خود، و نه مردم را به همان چالهها و چاهها نکشانند.
مهم است که ناظرانی بیطرف باشیم. نه مثل بعضی همکاران طرفدار این جبهه یا آن که در مناظرههای تلویزیونی عملا طرف یکی را میگیرند و کک کسی هم نمیگزد، اسمش را هم میگذارند برنامه سازی متعادل.
مهم این است که پاسخ غیر مصلحتاندیشانه سیاسیون را بشنویم. در پاریس که بودم، دوستی که هم برای رسانهها قلم میزند و هم بانگ جرسش شدیدا به گوش میرسد، معنای تعهد رسانهای را جوری برایم تعریف کرد طبیعتا با مفاهیم این طرف نمیخورد؛ فکر کردن به نتیجه سیاسی انتشار خبر، نه انعکاس و پیگیری مستقل مطبوعاتی. خب این همان تعریفی است که در رسانههای رنگی، بسیاری پذیرفتهاند و از آن دنبالهروی میکنند.
آیا میتوانیم رسانههایی متکثر و در عین حال بیرنگ داشته باشیم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر