۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه
چرا از جمهوری اسلامی بدم می آید؟
من تمرین می کنم که از کسی یا چیزی متنفر نباشم چون
اصولا دلم نمیخواد تنفر تو وجودم باشه، ولی حالا چی شده که به زبون اومدم؟ آدم
دیگه نمیتونه تحمل کنه وواقعا از کنترلش خارج میشه ولی با این حال من هم دلایل خودم رو دارم.
من از جمهوری اسلامی متنفرم چون دروغ میگه، چون
راست راست تو چشمهات زل می زنه و دروغ می گه. چون نه فقط انسان ها رو، بلکه انسانیت
رو به زنجیر کشیده. چون ریا میکنه، چون به ارزش های آدمی ارزش قائل نمیشه، چون
کرامت انسانی رو زیر پا لگدمال می کنه، چون عمر جوونای کشورو تباه کرده و می کنه،
چون به اقتصاد اهمیت نمیده و هر روز افراد گرسنه بیشتر و بیشتر میشه و دل آدمی از دیدن فقر و بیکاری به درد میاد، چون
فقر یک اپیدمی شده، چون ذهن من رو در طول روز به خودش مشغول میکنه چرا ذهنم مشغول
میشه؟ چون همه این بدبختی هارو می بینم و به چاره می اندیشم. چون خلاقیت رو از من گرفته، چون با جو خفقانی که به وجود آورده استعدادهای من و بقیه رو سوزونده و می سوزونه. چون سانسور میکنه، چون سغی میکنه جلوی فرهنگ رو بگیره و چون بی فرهنگی رواج میده. چون بی ارزش رو ارزش بخشیده و باارزش رو بی ارزش کرده چون آزادی رو به
زنجیر کشیده، چون باعث شده من متنفر باشم، چون به جای صلح و دوستی تخم جنگ و دشمنی
پراکنده می کنه، چون به هیچی اهمیت نمیده
مگر خودش. چون با اعتقاد یه عده ای بازی میکنه و اعتقاد بقیه رو هم تمسخر و سرکوب
میکنه، چون فکر میکنه عقل کله و مردم گوسفندانی هستند که به چوپانی دروغگو نیازمندند.
چون خودش رو صاحب و مالک مال، جان و ناموسم میدونه، چون هر روز با بحران های جدیدی که
به وجود میاره منو نگران میکنه و زندگیمو تباه میکنه. جون منو نسبت به آینده نگران
میکنه، چون سعی میکنه امید رو در من بکشه، و چون دروغ میگه و دروغ میگه و دروغ
میگه و خودشم میدونه که دروغ میگه و میخواد من باور کنم که راست میگه. و چون ... ، من موندم چه خرابکاریه دیگه ای مونده که هنوز نکرده.
حالا من چی کار کنم؟! هر کاری که بتونم می کنم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر