۱۳۸۹ اسفند ۱۹, پنجشنبه

دل خوش کردن جامعه به اصلاح رژیم از درون، دروغ گفتن به خود و در نتیجه معطل ماندن و قربانی خشونت شدن است





مصاحبه رادیو آزادگان با ابولحسن بنی صدر:

فایل صوتی کامل مصاحبه


یکی از بارزترین نمونه های دروغ سیاسی این است که گروه ها و افراد سیاسی در مقام تخریب دیگری دروغ میگویند. یا برای توجیه موضعی که میگیرند دروغ میگویند. مثل اینکه میگویند ما خواهان اجرای بدون تنازل قانون اساسی هستیم به این معنا که اگر این کار انجام بگیرد ، رژیم اصلاح میشود و مردم از حقوقشان برخوردار میشوند و ... .خب این یک دروغی است برای توجیه یک موضعی. برای اینکه قانون اساسی حاضر ، موجود و اختیارات آقای رهبر نیز در آن قانون اساسی معین است. اجرای بدون تنازل آن قانون اساسی یعنی ولایت مطلقه فقیه و آقای رئیس جمهور و سه قوه باید تابع این ولایت مطلقه باشند. هرگاه شما این را میگویید برای اینکه زمینه فراهم بشود به ترتیبی که در انتخابات به شما امکان مشارکت بدهند ، در آرا هم تقلب نکنند ، شما رئیس جمهوری را هم ببرید ، مجلس را هم ببرید –غیر از اینکه در مورد آقای خاتمی این کار شد و نتیجه آن را هم دیدیم- و بعد از آن یک صدایی به قول آقای خامنه ای بشود دوصدایی و یک صدا هم مال آقای رئیس جمهور و مجلس بشود؛ خب آن صدایی که حرف آخر را خواهد زد کدام است؟ طبق این قانون اساسی آقای ولی امر مطلقه است. جامعه ای که این دروغ را میشنود او هم متاسفانه دروغ میگوید برای اینکه دل خوش می کند به این دروغ و دل خوش میکند به اصلاح این رژیم از درون و در نتیجه معطل میماند. قربانی هم میدهد. قربانی خشونت هم هست. خشونت اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی. شب و روز در خشونت زندگی می کند برای اینکه نمیخواهد واقعیت را آن طور که هست ببیند؛ یعنی راست بگوید به خود. چون نمیخواهد راست بگوید تحمل می کند این وضعیت را.

۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

آخرین پیام دکتر مصدق به ملت ایران ، در دادگاه نظامی، بعنوان وداع با مردم



...آری تنها گناه من وگناه بسیار بزرگ من این است که صنعت نفت را ملی کرده ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ منافع اقتصادی عظیم ترین امپراطوری‌های جهان را ازاین مملکت برچیده ام و پنجه در پنجه مخوف ترین سازمان‌های استعماری و جاسوسی بین المللی در افکنده ام و به قیمت ازدست رفتن خود و خانواده ام و به قیمت جان و عرض و مالم خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت واراده مردم آزاده این مملکت بساط این دستگاه وحشت انگیز را درنوردیدم. من طی این همه فشاروناملایمات ، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خودم غافل نیستم و به خوبی میدانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی بشود که ممکن است درآتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعماربرآیند.
من میخواهم برای آخرین باردرزندگی خود ملت رشید ایران را از حقایق این نبرد وحشت انگیز مطلع سازم و مژده بدهم:
مصطفی را وعده داد الطاف حق / گربمیری تو نمیرد این ورق
حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیون‌ها ایرانی و نسل‌های متوالی این ملت کوچک ترین ارزشی ندارد و ازآن چه برایم پیش آورده‌اند هیچ تأسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود راتا سرحد امکان انجام داده ام و من به حس و عیان می بینم که این نهال برومند در خلال تمام مشقت‌هایی که امروز گریبان همه را گرفته بثمر رسیده و خواهد رسید.

عمر من و شما و هرکس چند صباحی دیر یا زود به پایان می رسد ولی آن چه می ماند حیات و سرافرازی یک ملت مظلوم و ستم دیده است. از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم ماند و این صدا و حرارت را که همیشه درخیر مردم به کار برده ام خاموش خواهند کرد و دیگر جزدراین لحظه نمی توانم با هموطنان عزیز صحبت کنم. بدینوسیله از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن و پیروجوان تودیع میکنم و تاًکید مینمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشته‌اند از هیچ حادثه‌ای نهراسند و نهضت مقدس خود را ادامه دهند و یقین بدانند ، خدا یارو مدد کار آن‌ها خواهد بود."



مصدق علی رقم محدودیتهای زیادی که برای او در شرایط تبعید فراهم کرده بودند از پیگیری مبارزه باز نایستاد . او در تنهایی و تبعید تمام امیدش را به جوانان و شیوه های نوین مبارزه بسته بود و من جمله در یکی از نامه هایش در همین دوران نسل جوان را مخاطب قرار داده و نوشته بود : " من در این زندان اول امیدم به خدا و بعد به شما نسل جوان است و هیچ تردید ندارم بر مشکلات غلبه می کنید و یکی را بعد از دیگری از بین می برید ، صبرو حوصله را پیشه خود قرار دهید و باور کنید آن چه بر ما گذشته است بیش از ساعتی از عمر یک ملت نیست .






مصدق: هیچ قانونی بالاتر از اراده ملت نیست

 

مصدق همواره دغدغه مردم داشت. برای او قانون برای مملکت معنی داشت نه مملکت برای قانون:


"من حاضرم هر قانونی که بر خلاف مصالح ملت باشم بسوزانم زیرا به عقیده ی من قانون برای مملکت است نه مملکت برای قانون. نجات وطن عالیترین و بزرگترین قانون است."



"قانون اساسی ، قانون الهی نیست که قابل تغییر نباشد ، قانون اساسی کار بشر است و بشر هم باید آن را تغییر بدهد."
 


"مجلس باید با ملت یکی باشد و به جامعه خدمت کند.آن مجلس شورای ملی که از ملت جدا باشد مجلس شورای ملی ایران نیست. مجلس باید خود را از ملت بداند."


"مجلس شورای ملی باید مصوب جامعه باشد و مردمان را کعبه آمال خود بدانند ."

"ما می خواهیم مجلس ، مجلس ملی ایران باشد."


"قانون را محترم میشمارند برای اینکه مفید است و هرگاه تشخیص داده شود که به حال مملکت مضر است وظیفه وجدانی هر فرد است که برای اصلاح یا فسخ آن بکوشد."


"قانون را برای مملکت میخواهیم، اگر قانون خلاف مصلحت مردم باشد، آنرا زیرپا میگذاریم."


"قانون اساسی را باید نمایندگان حقیقی ملت تغیر دهند قانون را باید طوری وضع کرد که اشخاص بد نتوانند بر خلاف مصالح مملکت و در نفع خود از آن استفاده کنند . این مجلس موسسان قلابی است ملت زیر بار این مجلس موسسان نخواهند رفت بر فرض اینکه شما بگویید مجلس موسسان این قانون را تغیر داده قانونی که مخالف میل مردم باشد قانون نیست ."




"در کشورهای دموکراسی و مشروطه هیچ قانونی بالاتر از اراده ملت نیست."




"بالاخره پس از 50 سال ، شصت سال ، 70 سال دیگر یکی از ما وجود نخواهد داشت . ما باید به فکر نسل های آتیه و نسل های آینده را بکنیم . ملت ایران حاکمیت ملی دارد ملت ایران خودش را اداره خواهد کرد."


مصدق به مجلس به عنوان پایگاه و نهاد ملت اعتقاد داشت و کاری را مهمتر از نمایندگی ملت نمیدانست:



"ما وکالت مردم را به ارث نبرده ایم به هر کجا که رسیده ایم به واسطه خدمتی است که به ملت کرده ایم ."


"وکیل ملت ان کسی است که به نفع ملت رای بدهد ، هر کس بر ضد ملت رای داد ولو اینکه نماینده حقیقی ملت باشد چون خیانت کرده است از وکالت معزول است."


"در مملکتی که اقلیت آزاد نباشند در مجلس صحبت کند آن مملکت به هیچ وجه ترقی نمی کند ، اقلیت باید حرف های خود را بزند و مردم قضاوت کنند."


و زمانی که دید مجلس از معتمدین واقعی ملت خالی است و نمایندگان رشوهخوار و دستنشانده بر آن صندلیها تکیه زدهاند، گفت:



" اینجا مجلس نیست اینجا دزدگاه است."

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin