۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه


چند روزی است که صدا و سیمای میلی جمهوری اسلامی در برنامه ای(دیروز،امروز،فردا)شروع به دروغ پردازی و توهین به ابوالحسن بنی صدر پرداخته، شخصی که همیشه در خط استقلال و آزادی و طن بوده و هست. از این رو بنا بر آن شدم تا جواب به این دروغها را در اینجا قرار دهم.

البته من که خیلی از این برنامه هه خوشم اومد، پیشنهاد میکنم ببینید، چون به برخی از واقعات هم اعتراف شد، مثلا شجونی از راسخ بودن امام به اعدامها سخن گفت و گفت که بنی صدر با ولایت فقیه مخالف بود و اینکه خمینی و رجایی از اول مخالف بنی صدر بودند، و حتی از زبان رجایی توهینی هم به بنی صدر کرد، در ضمن گفت که مصدق هم کافر بوده و خمینی هم بر این اعتقاد بوده و اعلام کرده بوده است، آن وقت بنی صدر گفته بود رهبر من مصدق است نه خمینی یعنی بنی صدر هم کافر بودهخلاصه این نوابغ یه چیزایی دارن میگن که باید دیدو خندید(خنده تلختر از گریه)
  بنی صدر با مجاهدین (منافقین)همدست است
BaniSadr 1 چرا با  
مجاهدین  همکاری  کردید  = قسمت اولBaniSadr 1 چرا با مجاهدین همکاری کردید

BaniSadr  2  چرا با  
مجاهدین  همکاری  کردید =  قسمت دوم 9:14
شجونی گفت دلیل طلاق دختر بنی صدر از رجوی رفتن رجوی به بغداد نبوده است 
Banisadr= چرا دخترشما
 با رجوی ازدواج کرد9:26


VOA(4/3)خانم معصومه 
ابتکارگفته که شما جاسوس آمریکا بودید 9:05
شجونی گفت بنی صدر با لباس زنانه فرار کرد 
BaniSadr 4 فخرالدین 
حجازی گفته  شما با لباس زنانه فرار کردید 8:52
 
 

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

من نه ولایت فقیه را قبول می کنم و نه ولایت و رهبری هر شخص دیگری را زیرا :


اگر فرض کنیم که کسی بر همه افراد یک جامعه اختیار دارد و افراد جامعه باید مطیع آن فرد باشند درآن صورت رابطه ی افراد جامعه با آن فرد می شود رابطه ی مطاع و مطیع . حالا شما 60 میلیون ایرانی مطیع را در نظر بگیرید که دست به هر ابتکای بزنند خروج از اطاعت است خصوص در قلمروهای سیاسی ، اجتماعی ، دینی ، هنری ، اقتصادی . بنابراین این چنین جامعه ای به جای رشد کردن واپس می رود . در این جامعه نا بسامانی و آسیب های اجتماعی روز افزون می شود برای اینکه اصل اطاعت یعنی اصالت دادن به قدرت . وقتی کسی امر می کند و دیگری اطاعت می کند رابطه ی بین این دو رابطه ی قوا است که یکی مسلط و دیگری زیر سلطه است . وقتی هم که اصل قدرت شد و زور اصالت پیدا کرد انسان از رشد می افتد و میشود جامعه ای با فرهنگ عقیم و نقش زور در روابط اجتماعی روز به روز بیشتر می شود . انسان اگر قوه ی رهبری مال خودش نباشد یعنی استقلال نداشته باشد ، ابتکار هم ندارد ، آزای هم ندارد ، رشد هم نمی کند . این انسان یک انسان واپس گرا به معنا ی واقعی کلمه میشود . از واپس گرا هم بدتر زیرا به جای آزادی ، زور بر او حاکمیت پیدا می کند .  نتیجه انسانی میشود که تخریب می کند خود را و در رابطه با دیگران ، دیگران را ، همه این رابطه ی تخریب متقابل را پیدا می کنند ، میشود جامعه ای که الان ما پیدا کردیم .
تنها دعوای ولایت فقیه را آقایان (رژیم کنونی )طرح نمی کنند بلکه همه زور مدارهایی که خود را قیم مردم جامعه میدانند و از طریق مردم عمل نمی کنند،بیرون مردم عمل می کنند نیز مطرح می کنند .  برای اینکه به خیال خودشان راه و روش بگذارند جلوی پای مردم ،خود را ولی می دانند بر مردم و دعوایشان با این آقایان حاکم این است که حق شما نیست ولایت حق ماست و این است مشکل ایران.





۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

22 بهمن









از انقلاب بترسيد، هوهاهاها!...

در ستون ف م سخن در گویا مطلب بسیار جالبی دیدم که در زیر است. به زیبایی کسانی را که مرتب مردم را از انقلاب می ترسانند نقد کرده است..بهترین از این شاید نشود حق مطلب را گفت: لولو خود ما بودیم نه اتقلاب..

از انقلاب بترسيد، هوهاهاها!...
لولوی انقلاب در کشور ما در حال جولان است! هوهاهاها! لولويی سختْ ترسناک که اگر نزديک اش بشويم، ممکن است ما را يکهو به کام خودش بکشد و نابود شويم. توصيف کنندگان اين لولو، کسانی هستند که يک زمانی خودشان انقلاب کرده اند و اين موجود دهشتناک را خوب می شناسند. آن چه تا حالا از اين لولو خوانده ايم و شنيده ايم، از زبان و قلم همينان تراوش کرده است.

می دانيد چرا اين انقلاب کنندگان و درست تر بگويم انقلابْسوارْشدگان اين قدر خوب اين لولو را می شناسند؟ به خاطر اين که لولو ساخته و پرداخته ی دست خودشان بوده که اکنون از دست شان در رفته و افتاده دست کسانی مثل آقايان خامنه ای و احمدی نژاد.

انقلاب بد است، و ما (يعنی امثال من و جوانان امروز ايران) نبايد انقلاب بکنيم چرا که روزی روزگاری در سال ۱۳۵۷، يک انقلاب شکوهمند اسلامی در ايران به وقوع پيوست که قرار بود آزادی برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود استقلال برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود جمهوری اسلامی برايمان به ارمغان بياورد؛ که قرار بود مقامات اش از صدر تا ذيل همگی انتخابی باشند و کشور را بر اساس رافت اسلامی اداره کنند.

اما "يک عده" بر سرکار آمدند، که آزادیِ به دست آمده را تبديل به خفقان کردند. استقلالِ به دست آمده را تبديل به وابستگی تا بُنِ دندان و البته پنهان کردند. جمهوری را تبديل به سلطه ی ولی فقيه کردند، و اسلامی را تبديل به مکتب ديکتاتورها کردند. چه کسانی بودند اين "يک عده"؟ همين آقايان که امروز ما را از انقلاب -و به بيان ديگر از خودشان و رفتار خودشان و کثافت کاری های خودشان- می ترسانند.

البته که اينان ترسناک بودند. البته که اين ها مهيب بودند. البته که اين ها همان اول به جای دادگاه های قانونی، به جای مجازات جنايتکاران رژيم گذشته بر اساس قوانين مبتنی بر حقوق بشر، بر بام برخی مدارس، قتلگاه درست کردند. در برخی زندان ها شکنجه گاه درست کردند. بازداشتگاه های غيرقانونی به راه انداختند. بساط توبه و توبه گيری به راه انداختند. به تحريک رئيسِ ديوانه ی کشورِ همسايه پرداختند تا جنگی خانمانسوز را آغاز کند. که آن جنگ خانمانسوز را ادامه دادند. که حرمت مرجعيت شيعه را با زدن سيلی، با خلع لباس، با توهين و اهانت و عربده کشی از بين بردند... اسم اين کارها را هم انقلاب گذاشتند؛ انقلابی گری گذاشتند. و حالا که برف پيری بر موی سر و محاسن شان نشسته (و برخی خود را از شرِّ آن محاسن راحت کرده و فکل کراواتی شده اند)، حالا که قدرت را کسی مثل احمدی نژاد قبضه کرده، بر سر و رويشان می زنند که عجب غلطی بود ما کرديم! عجب اشتباهی بود ما کرديم! از انقلاب، کاری احمقانه تر مگر هست که کسی بکند؟! آی شما جوانان! شما ميان سالان! مبادا انقلاب کنيد! لولوی ترسناکی ست انقلاب (البته نمی گويند که لولو خود ما بوديم، نه انقلاب). مبادا ريشه ی ولايت فقيه را بسوزانيد (خودشان را می گذارند جای شاپور بختيار، جوانان سبز را می گذارند جای مردم به جان آمده ی سال ۵۷، آقای خامنه ای را هم می گذارند جای شاه). اجازه بدهيد ما (شاپور بختيارهای دوره ی جديد) با آقای خامنه ای (شاه دوره ی جديد) ائتلاف کنيم، قدرت او را کاهش دهيم، او را به رعايت قانون اساسی ملزم کنيم، و بر شما مردم عزيز حکم برانيم...

لولوی انقلاب در کشور ما در حال جولان است! هوهاهاها! از اين لولو دوری کنيد و به ما، شاپور بختيارهای عصر جديد اجازه بدهيد با شاه عصر جديد وارد معامله ی سياسی شويم و شما را خوشبخت کنيم

به این می گویند رئیس جمهور واقعی !

بنی صدر در جبهه های جنگ

۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

رویارویی ظلم با فرهنگ



من در مراسم تشییع پیکر دکتر علی محمدی صحنه هایی را دیدم که نماد واقعی ظلم بود، ما از این رژیم
شیطانی چیزی به جز ظلم و استبداد ندیدیم ولی اینبار واقعا ظلم به گونه ای بود که آدم را تحت تاثیر قرار میداد، صحنه هایی که در آن از یک طرف مزدوران رژیم یا به عبارت بهتر همان قاتلان و تروریستها داشتند شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه میدادند و از طرف دیگر دانشجویان و نزدیکان آن استاد در سکوتی کامل و بگونه ای بهت زده در حال گریه بودند و بدتر از همه این شعار بود که میگفتند "این گل پرپر ما  هدیه به رهبر ما" واقعا آدم را می سوزاند. ولی صحنه هایی را نیز دیدم که نمایانگر فرهنگ غنی این مردم آزادی جو بود، با آن جو مسموم و تحریک آمیز که انسان را به فریاد می خواند، جمعیت با فریاد سکوت خود علی رغم شعارهای تحریک آمیز و بعضن درگیری های موضعی، پیکر استاد شهید این مرز و بوم را همراهی کردند و این مورد خشم نیروهایی شده بود که هماهنگ شده بودند تا با سرکوب و ضرب وشتم فضا را در دست خود بگیرند و از تنها عاملشان که خشونت است استفاده کنند که با ضربه سکوت مردم مواجه شدند، در آن سکوت انسان واقعا احساس غرور میکرد. در انتها نیز جمعیت با سکوت برگشت و آن جمع را به حال خود گذاشت تا به حال خود و نه برای استاد مملکت ، گریه کنند و شعار سردهند.

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

نامه آيت الله پسنديده برادر خمينی به وی در تاريخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲


نامه آيت الله پسنديده برادر خمينی به وی در تاريخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲



ناله ها از هر سو به گوش می رسد و نفرينش به ارباب عمايم عالمی را گرفته است. براساس آنچه هر روز مشاهده می کنيم و آن چيزهايی که به گوش ما ميرسد و خودمان احيانا در جريان آن قرار می گیریم، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی بازگشت اوضاع گذشته را می کنند.آيا اين ناله
ها را شما می شنويد؟ يا ماشاالله با حصاری که دور شما کشيده اند، شما هم حکايت آن چوپان را داريد که گرگ به گله اش زده بود ولی او بی خبر مشغول دوشيدن ميش مورد علاقه اش بود و هيچ از جای نجنبيد تا لحظه ای که گرگ سراغ خودش آمد. اول ميش او را به پنجه ای دريد بعد هم خودش را...روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه ای که گمان ندارم بدور از اطلاع شما بوده، عمامه از سر من کشیدند و از هیچ اهانتی ابا نکردند، من ذره ای گلایه نکردم، که روزگار جدمان پیش چشم بود.روزی که آن سید بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است، با آن افتضاح از رياست جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بد عاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده اش برنمی آید به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین قصد دیگری دارند و می خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.اما شما به جای گوش دادن به این حرفهای مصلحانه رو در هم کردید و حتی حرمت برادر بزرگ را هم رعایت ننمودید. من که مثل عقیل بن ابوطالب مال و جا و مقام نخواسته بودم که شما حکم به داغ کردن دلم دادید و سر پیری اهانتی به من روا داشتید که در زمان شاه هم کسی جرات اعمال آن را نداشت..روزی که دستور دادید همه صندوقها را به نام علی آقا خامنه ای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان، یعنی شیخ علی آقا تهرانی بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب ایران را بر باد میدهد، گوش نکردید وحالا میبینید آنچه نباید میدیدید.این همه خونها ریخته شد، اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود میلرزم که مبادا قطره ای از این خونها به سبب اخوت (برادری) من و شما دامن مرا بگیرد، فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند، گوش به شیاطین دادید.
شما چگونه بر مسند ولایت مینشینید؟ آن سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی، سبط آن افتخار ازلی تشیع، حاج آقا حسین قمی طاب ثراه و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری، مرجع بر حق شیعه مولا علی را به آن خفت خانه نشین می کنید و مرجعیت را از آنها سلب می کنید، از آنها که خود با اشک و ناله های من بیست سال پیش حکم مرجعیت شما را امضاکردند و به شاه دادند تا از آزار و توهین به شما ممانعت شود.شما خود بهتر از هر کسی می دانید که من از ابتدا با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم وقتی ما مصدر کار شویم اگر کارها مطابق خواست مردم نباشد همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت اسلام ضرر خواهد دید .آیا امروز نتیجه ای بجز این حاصل شده است؟ این مردمی که در راه اسلام از جان می گذشتند و در زمان شاه از فکلی و بازاری و دانشجو و زن، شعایر دینی را محترم میداشتند، امروز نه به دین توجهی دارند و نه برای شعایر دینی ارزشی قایلند. آنها میگویند اگر دین این است که اولیا جمهوری اسلامی اعمال می کنند بهتر است ما کافر باشیم و اصلا اسم مسلمان روی ما نباشد.با سیاستهای غلط جمعی منبری و مدرس که از اداره خانه خودشان هم عاجزند، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است. حتی یک دوست برای ما باقی نمانده است. من با چند روحانی شیعه پاکستانی اخیراحرف میزدم آنها از وضع ایران گریه می کردند و می گفتند در کشور ما سابق شیعه مقام و ارزشی داشت ولی حالا ما تا اسم تشیع را می آوریم، می گویند لابد مثل ایران.
آقای حاج آقا صدر به من می گفت مردم لبنان، که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران داشتند امروز خیلی از ایران زده شده اند. این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسراییل بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم.بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است، فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمیها چه دست اندازیها به بیت المال مسلمین به اسم و جنگ و کمک به جنگ زدگان کرده اند.بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته ام ولی دفتر شما مرتب می گویند وقت ندارید. آنوقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمیگویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم.بنده گمان دارم که با ارسال این نامه لابد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد ولی چون چند روزی است که حس می کنم هر لحظه ممکن است که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی را عنایت فرماید، لذا به عنوان وصیت یا توصیهو یا خداحافظی برادری با برادرش این جملات را نوشتم..شما وصیت نامه می نویسید و برای خود جانشین تعیین می کنید پس چرا یکباره اسمش را نمی گذارید سلطنت اسلامی به جای جمهوری، مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعیین کرد؟ بجز اینکه مولا علی را که معصوم و منتخب الهی بود به مردم عرضه داشت. شما کدام معصوم را در اطرافتان می بینید؟ شیخ علی مشکینی را که کراهت نفس او کاملا از منظرش هویداست ؟بله کدام معصوم را دیده اید؟۱۴ قرن مردم تشخیص می دادند که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل احترام و اعتماد.حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را آیه العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها.آن شیخ گیلانی جلاد آیت الله می شود و دسته دسته ثقه الاسلام و حجه الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می آید.اسمش را هم گذاشته اند حکومت جمهوری اسلامی، و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجرا کرده اید؟خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.من نیز دیر و زود می روم تنها وحشتم برای شماست.خداوند همه را به راه راست هدایت کند.


۲۵ شوال ۱۴۰۳ قمری قم
مرتضی پسندیده









مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin