۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

من نه ولایت فقیه را قبول می کنم و نه ولایت و رهبری هر شخص دیگری را زیرا :


اگر فرض کنیم که کسی بر همه افراد یک جامعه اختیار دارد و افراد جامعه باید مطیع آن فرد باشند درآن صورت رابطه ی افراد جامعه با آن فرد می شود رابطه ی مطاع و مطیع . حالا شما 60 میلیون ایرانی مطیع را در نظر بگیرید که دست به هر ابتکای بزنند خروج از اطاعت است خصوص در قلمروهای سیاسی ، اجتماعی ، دینی ، هنری ، اقتصادی . بنابراین این چنین جامعه ای به جای رشد کردن واپس می رود . در این جامعه نا بسامانی و آسیب های اجتماعی روز افزون می شود برای اینکه اصل اطاعت یعنی اصالت دادن به قدرت . وقتی کسی امر می کند و دیگری اطاعت می کند رابطه ی بین این دو رابطه ی قوا است که یکی مسلط و دیگری زیر سلطه است . وقتی هم که اصل قدرت شد و زور اصالت پیدا کرد انسان از رشد می افتد و میشود جامعه ای با فرهنگ عقیم و نقش زور در روابط اجتماعی روز به روز بیشتر می شود . انسان اگر قوه ی رهبری مال خودش نباشد یعنی استقلال نداشته باشد ، ابتکار هم ندارد ، آزای هم ندارد ، رشد هم نمی کند . این انسان یک انسان واپس گرا به معنا ی واقعی کلمه میشود . از واپس گرا هم بدتر زیرا به جای آزادی ، زور بر او حاکمیت پیدا می کند .  نتیجه انسانی میشود که تخریب می کند خود را و در رابطه با دیگران ، دیگران را ، همه این رابطه ی تخریب متقابل را پیدا می کنند ، میشود جامعه ای که الان ما پیدا کردیم .
تنها دعوای ولایت فقیه را آقایان (رژیم کنونی )طرح نمی کنند بلکه همه زور مدارهایی که خود را قیم مردم جامعه میدانند و از طریق مردم عمل نمی کنند،بیرون مردم عمل می کنند نیز مطرح می کنند .  برای اینکه به خیال خودشان راه و روش بگذارند جلوی پای مردم ،خود را ولی می دانند بر مردم و دعوایشان با این آقایان حاکم این است که حق شما نیست ولایت حق ماست و این است مشکل ایران.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin