شاید به ذهن هیچکس خطور نمیکرد که در یک روز سرد پاییزی آبان 58، ایران بوسیله چند دانشجو دستخوش تحولات عمیق سیاسی شود. دانشجویان خط امام به رهبری موسوی خوئینیها، به اجتهاد شخصی و غافل از تبعات وحشتناک آن، به سفارت آمریکا ریختند و کارکنان آنجا را گروگان گرفتند. تحقیقاتی که بعدها توسط محققینی همچون رابرت پاری و مارک هولبرت در آمریکا انجام گرفت، حاکی از ﺁن بود که طرح اشغال سفارت را تنی چند از گردانندگان حزب جمهوریخواه آمریکا به رهبری هنری کیسینجر و دیوید راکفلر تهیه و به ایران منتقل کردهاند و در شکل یک حرکت انقلابی به اجرا درﺁورده اند.
دولت بازرگان در اعتراض به این حرکت خودسرانه دانشجویان استعفا کرد، آقای خمینی که ابتدا با این حرکت مخالف بود، زمانی که در مقابل عمل انجام شده قرار گرفت آن را تایید کرد. بنیصدر در آن جو ملتهب طی دو مقاله فواید و ضررهای اشغال سفارت را برشمردو نهایتا آن را به ضرر کشور دانست. از آن پس بارها و بارها مخالفت شدید خود را با گروگانگیری اعلام کرد:
"مسئله گروگانگیری از دیدگاه من یک ضعف است نه یک قوت."
"وجود دو حکومت در ایران قابل قبول نیست."
"دانشجویان خودکامه عمل میکنند و حکومت در حکومت بوجود آوردهاند."
"در اثر گروگانگیری اعتبار ملت ما واثر انقلاب از بین رفته است."
"ما در ایران دو حکومت داریم. یکی حکومت دانشجویان و دیگری شورای انقلاب. چنین وضعی قابل قبول نیست."
"دانشجویان پیرو خط امام باید بروند در دانشکدهشان، ضمن مبارزه درسشان را هم بخوانند. آنها حق ندارند در امور دولت دخالت کنند."
"دانشجویان پیرو خط امام قانون اساسی را آشکارا زیرپا گذاشتهاند." [x]
"پس از گروگانگیری آمریکاییها، در حقیقت خود ایران بصورت گروگان آمریکاییها درآمده است."
"مبارزه با آمریکا در نگه داشتن گروگانها خلاصه می شود؟"
بنیصدر همچنین در نامه ای به آقای خمینی نوشت:
" حيف نيست كه ما كار اصلى را كه استقلال واقعى كشور است رها كنيم و با استفاده از گروگانها در داخل بازى قدرت بكنيم؟جاى كمال تاسف است که ما ملتى را در ازاء 50 نفر گروگان امريكا بكنيم."
بنیصدر به سفارت رفت و با دانشجویان دیدار کرد. درباره ماوقع آن روز بنیصدر میگوید:
"رفتم سفارت آمریکا با گروگانگیرها صحبت کردم و بهشان گفتم شما آمریکاییها را به گروگان نگرفتید بلکه ایران را به گروگان آمریکا درآوردهاید. فکر کردید شاخ کرگدن شکستید؟ 50-40 نفر آمریکایی را گرفتن شجاعت نیست. در عوض آمریکا را آوردید در زندگی روزمره جامعه ایرانی کردید."
آقای خمینی اما از این عمل حمایت کرد، گروگانگیری را از انقلاب اسلامی بزرگتر دانست و گفت:"امروز در ایران انقلاب است، بزرگتر از انقلاب اول"
بنیصدر اعتراض خود را به آقای خمینی اعلام کرد:
"رفتم پیش خمینی. خمینی گفت این بزرگتر از انقلاب اول بود.گفتم شما چه جور به خودتان اجازه دادید چنان حرفی بزنید؟ یک ملتی در آن انقلاب شکوهمند گل را بر گلوله پیروز کرد شما آن را مساوی کردید با گرفتن چند تا آمریکایی؟ کاری که اصلا شجاعت نیست و در هر کشوری شدنی است."
اما حزب جمهوری به شدت از گروگانگیران دفاع میکرد و خواستار افشای اسناد داخل سفارت شد:
"دانشجویان جان تازه در کالبد انقلاب دمیده اند . تنها افشاگری است که میتواند انقلاب را در مقابل سیل توطئهها حفاظت کند."
در حقیقت این گفته مهندس سحابی به خوبی وضعیت طرفین درگیر را ترسیم میکند:
"سر مسئله گروگانگیری دائم میان بنی صدر و روحانیون شورای انقلاب درگیری بود. روحانیون میگفتند موجی راه افتاده و ما باید سوار این موج شویم. بنی صدر طرفدار برخورد قاطع و جدی وعملی و صریح بود. خودش هم این کار را می کرد. روحانیون نمیکردند، بنی صدر با اینها دعوا داشت."
اما این پایان کار نبود، دانشجویان به ابزاری دست یافته بودند که به راحتی آن را بر ضد هر کس به کار میبردند و برای بیاعتبار کردن هر شخص حقیقی و حقوقی، به اسناد بیپایان خود دست مییازیدند. این افشاگریها که مخالف حداقل حقوق انسانی بود به راحتی و با پشتیبانی رهبر انقلاب و حزب جمهوری انجام میگرفت. ضعف سواد انگلیسی دانشجویان و عدم اطلاعشان از کوچکترین روابط دیپلماتیک کشورها باعث شد تا جان و مال افراد به راحتی مورد هتک و بازی قرار گیرد. نقطه اوج تسویه حساب سیاسی دانشجویان بازداشت امیرانتظام و محاکمه او( و درحقیقت محاکمه دولت موقت) به اتهام واهی جاسوسی و بر اساس اتهامات گاه شدیدا مضحک بود. برای مثال امیرانتظام متهم شده بود که چرا زمانی که سفیر آمریکا به او نامه رسمی و اداری نوشته است، او را Dear Sir خطاب کرده است! دانشجویان که کوچکترین اطلاع از عرف دیپلماتیک، طریقه نوشتن نامههای رسمی و حتی زبان انگلیسی نداشتند این کلمه را به نامههای عاشقانه و فدایت شوم امیرانتظام و آمریکاییها تعبیر کردند و فضایی را پدید آوردند که در آن، عباس امیرانتظام یار صدیق مهندس بازرگان به حبس ابد محکوم شد و اکنون نیز در زندان است. قطعا دنیا دار مکافات است و عباس عبدی، محسنمیردامادی، آیتالله موسویخوئینیها، بهزاد نبوی، ابراهیم اصغرزاده و امثال اینان روزی باید پاسخ تباه کردن زندگی دهها انسان را بدهند. بنیصدر با اعتراض به افشاگریها از اینکه جان و مال انسانها آنقدر بیمقدار شده است که چند دانشجو با حیثیت یک عمر افراد بازی میکنند ابراز تاسف و نگرانی کرد و با حمله به این کارهای نامتعارف گفت:
"این گونه لجنمال کردنها، این گونه سند در رادیو تلویزیون خواندنها و بلافاصله به خانه افراد ریختنها نه تنها با اسلام نمیخواند بلکه زمینه را برای استبداد فراهم میآورد. برای مبارزه با سلطه آمریکا راه دیگر باید رفت. اول باید اقتصاد را قوی کرد. با تشدید جو ناامنی و بیمنزلتی فرصتها را از دست ندهیم و معنویت اسلام را قربانی نکنیم."
"اسنادی که تا به حال دانشجویان درباره اشخاص منتشر کردند، دلالتی بر جاسوسی افراد ندارد. رادیو تلویزیون ما نباید نسبت به اخلاق انقلابی و معنویت اسلامی که اساس انقلاب ماست این حد لاقید بماند و یک جانبه وسیله کوبیدن افراد بشود."
"وقتی در انتقاد و افشاگری حق دفاع رعایت نشد برای کارهای بزرگ جز فرومایه ها و پستها اظهار آمادگی نخواهند کرد و مرض استبداد عود میکند."
در حقیقت گروگانگیران در نظر بنیصدر همانهایی بودند که وی پیش از این اشاره کرده بود:
"این ها زیر پوشش حمله به آمریکا، به سیاست آمریکا خدمت میکنند."
قطعا آمریکا دست روی دست نمیگذاشت تا ببیند افراد سفارتش را در یک سرزمین بیگانه به گروگان گرفتهاند. فاز اول یورش برای آزادسازی گروگانها، حمله نظامی با عنوان" پنجه عقاب" از طریق صحرای طبس و در 3 اردیبهشت 1359 بود. 6 هواپیمای C-130 و 8 هلیکوپتر آمریکایی به طبس آمدند تا طی یک حمله سازماندهی شده گروگانهای خود را آزاد کنند اما آنچه تصورش را نمیکردند، طوفان شنی بود که در آن کویر بیآب دامنشان را گرفت. هواپیماها به هم خوردند، هلیکوپترها زمینگیر شدند و سربازان آمریکایی با 8 کشته به قرارگاه بازگشتند. جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا بعدها در کتاب خاطراتش آن روز را، "بدترین روز زندگیاش" نامید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر